بازخورد درباره این کالا

رمان نهلان اثر زهرا ارجمندنیا

دانلود پی دی اف رمان نهلان نسخه کامل و بدون سانسور در سایت آوای رمان
0
از 0 رای

0دیدگاه

ویژگی های محصول
  • تعداد صفحات ۱۹۲۹
  • PDF

دانلود فایل اثر بلافاصله پس از پرداخت (پس از پرداخت به حساب کاربری قسمت دانلود ها مراجعه کنید)

نمایش بیشتر- بستن
فروشگاه آوای رمان
منتخب
96% رضایت خریداران عملکرد عالی
تضمین بازگشت وجه در صورت مشکل در دانلود فایل محصول!
با اطمینان و خیال راحت از آوای رمان خرید کنید
موجود در انبار
  • پشتیبانی 24 ساعته
19,000 تومان
بروزرسانی قیمت: 3 آبان 1404
آیا قیمت مناسب تری سراغ دارید؟
مرا اگاه کن


از طریق:
ثبت

محصولات مشابه

نقد و بررسی

خلاصه اثر:

نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند

تا این که ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها ،به مرور همه چیز تغییر داده و ….

تابان زنی است که روزگار پذیرای مسئولیت های سنگینی کرده است !

مسئولیت هایی که به دوش کشیدنشان راحت نیست

اما تابان قوی تر و سر سخت تر از این حرفاست ….

بخشی از رمان:

باران تند و بی وقفه میبارید لباس سیاه رنگش حالا خیس و سنگین به تن نحیف و لاغرش چسبیده بود.

 

کودک توی آغوشش بی خبر از ولوله ی توی جان او، بین آن پتوی سنگین به خواب عمیقی فرو رفته بود.

 

قدم هایش تند بودند و هراسان نفسهایش هم لبریز بودند از وحشت و ترس! به سختی کودک را توی آغوشش تکانی داد و بعد،

 

دست مشت شده اش را جلوی چشمانش باز کرد. کاغذ مچاله شده ی خیس با آن رد پخش شده جوهر …

 

زیر نور تیر چراغ برق نشان می داد که راه را درست .آمده. چشمان خسته و سرخش خیره ماند به در نقره ای رنگی که جلویش بود.

تردید داشت شیره ی جانش را بیرون میکشید و دستانش خوابرفته بودند از سنگینی وزن کودک می ترسید

آخرین پناهش بی پناه ترش کند ،اشک قل خورد از گوشه ی چشمش و از کناره ی تیغه ی ،بینی سر خورد سمت لب هایش!

انگار حزن می نواختند میتوانست صدای نی انبان را به راحتی از جایی دور بشنود، شاید از کنار ،اروند همان جایی که او را کشیده بود به این نقطه و این شهر روسری اش عقب رفت و پاهایش جلو، دست لرزانش را سخت از زیر تن کودک آزاد کرد و فشرد روی زنگی که نمی دانست او را به مقصد درستی رسانده یا نه رعدی که اسمان ،زد کودک را برآشفت و او تن کوچکش را بیش تر به خودش فشرد لحظاتی بعد در جلوی چشمانش باز شد و زنی ،آشنا قاب درش را پر کرد. زنی با صدایی ملتهب و ناباور که بودن او را آن وقت شب مقابل خانه اش باور نداشت.

ارزش خرید به نسبت قیمت
0
کیفیت فایل دانلودی
0
دیدگاه خود را در باره این کالا بیان کنید برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید. اگر این محصول را قبلا از این فروشگاه خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد. افزودن دیدگاه
نظرات کاربران

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.