نقد و بررسی
خلاصه رمان نشسته در نظر:
همه چیز از سفره امام حسن حاجخانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش میکرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه میدونست خانم جلسهایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجیدرخشان زنگ میزنه و خبر میده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ حاجی و پسر وسطیش،صابر و تازه بعد از شلوغی بروبیای شب سه و هفت، اهل خونه به صرافت افتادن که بفهمن تو واویلاییِ تصادف اول حاجی به رحمت خدا رفته بود یا پسرش؟
بخشی از رمان:
چای دم کرده بود؛ آن هم توی قوری ست چای خوری تازه اش که همین امروز خریده بود.
ذوق وسیله نو بود یا التهاب یک شروع تازه؟! نمی دانست اما دوستش داشت.
کابینت را باز کرد و ظرف غنچه های گل محمدی را بیرون آورد این ها را اختربانو داده بود و او این روزها بی اینکه بخواهد چقدر نگران آن زن بود.
چند غنچه توی ظرف ریخت و از آشپزخانه خارج شد.
آینه و شمعدان عقدش حالا روی میز کنار هال جا خوش کرده بود و گلدان کوچکی درست کنار آینه به نگاهش لبخند میزد.
وقت عبور بی اراده برگ های گل را ناز کرد و در نور کم آباژور چشم چرخاند چیدمان خانه کامل نشده بود، اما کم کم از اینجا خوشش می آمد.
می توانست برای شب های زمستان کلی کاموا بخرد و میان حساب و کتاب کارگاه کوچکش، به یاد روزهای منزل عمو غفور شال و جوراب و دستکش ببافد.
تراس بزرگی داشت این خانه و او باید فکری هم برای گل و گلدان هایی می کرد که قرار بود لبه تراسش بچیند.
عمیق تر نفس کشید و عطر خانه تازه در مشامش پیچید. یک چیزی بود بین نویی وسایل و عطر محو لباس هایش.










0دیدگاه