نقد و بررسی
رمان عشق صوری سیما نبیان منش
سلام، دوست من! خب، بذار برات از رمان عشق صوری بگم، یه داستان عاشقانه، اروتیک، با چاشنی مافیایی و ازدواج اجباری که نوشتهی سیما نبیانمنش، انگار داره مستقیم از دل یه فیلم هیجانانگیز و پر از احساس بیرون میزنه. وقتی خلاصهش رو خوندم، حس کردم دارم تو یه سریال نتفلیکس گیر افتادم پر از کشش، پر از لحظههای داغ و پر از اون تضادهایی که دلت رو میلرزونه
تصور کن شیوا رو یه دختر زیبا و شیطون، از اونایی که با یه لبخند میتونه کل اتاق رو به هم بریزه. زندگیش سادهست، پر از شیطنتهای روزمره، تا اینکه چشم یه خلافکار جذاب به اسم شهرام میافته روش. شهرام، این مرد مافیایی سمج و پر از رمز و راز، انگار یه سایهی خطرناکه که نمیذاره شیوا نفس راحت بکشه. شیوا؟ اون به هیچ قیمتی حاضر نیست پا به این بازی بذاره. میگه: «نه، من با این مدل آدما کاری ندارم!» اما زندگی، خب، همیشه یه شوخی بامزه باهات میکنه، نه؟ مادر مجرد شیوا، که سالها تنهایی کشیده، یهو عاشق میشه و ازدواج میکنه. شیوا و مادرش نقل مکان میکنن به خونهی جدید، یه عمارت بزرگ و پر از رازهای پنهان. و اونجا… بوم! در کمال ناباوری، شهرام رو میبینه—همون خلافکار جذاب، پسر شوهر مادرشه! انگار سرنوشت داره باهاشون شوخی میکنه، یا شاید داره یه بازی بزرگتر راه میندازه. (وای، من خودم وقتی به اینجای داستان رسیدم، یه لحظه فنجون قهوهمو ریختم رو میز—چقدر غیرمنتظره و نفسگیر!)
حالا، ماجرا از اینجا داغتر میشه. شهرام، با اون نگاه نافذ و قدرتش، هر شب راهش رو به اتاق شیوا باز میکنه. و شیوا تو یه گرداب از احساسات گیر میافته نفرت، هوس، ترس، و یه جور کشش عجیب که نمیتونه انکارش کنه. این ازدواج صوری، این زندگی اجباری تو یه خونهی پر از تنش مافیایی، انگار یه رقص خطرناکه بین دو تا آدم که نمیتونن همدیگه رو تحمل کنن… یا شاید نمیتونن از هم جدا بشن. مثل وقتی که تو یه طوفان گیر میافتی و نمیدونی باید بجنگی یا تسلیم شی.
چرا باید عشق صوری رو بخونی؟
اگه دنبال یه رمان بزرگسال هستی که عاشقانهش با اروتیک قاطی بشه، با چاشنی مافیایی و ازدواج اجباری که نتونی پیشبینی کنی چی پیش میآد، این رمان برات ساخته شده. مثل یه نوشیدنی تند و شیرینه—اول میسوزونت، بعد معتادت میکنه. کمک میکنه ببینی که گاهی، عشق صوری میتونه واقعیترین چیزی بشه که تجربه کردی.











0دیدگاه