نقد و بررسی
خلاصه اثر:
نورا که پس از چند سال هنوز نتوانسته عشقِ گذشته اش را فراموش کند ، حالا پس از این سال ها دوباره با او مواجه میشود ، هنوزم هم از علاقه او کم نشده است
و تلاش میکند تا همان علاقه و عشق را بار دیگر شعله ور کند اما در این سال ها ، همه چیز عوض شده است و تجربه ی کم او برای بدست آوردن عشق ِ خاک خورده ی قدیم کافی نیس ..نفر سومی به او کمک خواهد کرد
بخشی از اثر:
_برنامه کنیم بریم سفر؟ با پوزخند پرسیدم: _فرار کنیم!؟ بریم شمال یا جنوب؟ طاق باز دراز کشید و بلندتر خندید ، دستی به ته ریشش کشید و خنده هایش که تمام شد ، دوباره به پهلو شد: _منظورم از مسافرت ، اونی که تو فکر میکردی نبود ! گردنش را با سرپنچه هایش گرفت و اخی گفت. کمی سرش را تکان داد، دوباره زیر خنده زد و چشم هایش برف افتاد. با صدای دلنشین خنده هاش گفت؛ محور شمال تا جنوب ، فقط از بالا تا پایین گردنت ! از شیطنش جا خوردم. حالتی بین تعجب و اخم بودم که پیشانی ام را بوسید : _ نه نیازی چمدون ببندی ، نه نیازی مرخصی بگیری به سر میری و زودم برمی گردی، سفر کوتاه و مقرون به صرفه و ترافیکم که نیست..مسیر خلوته










0دیدگاه