دانلود فایل رمان بلافاصله پس از پرداخت (پس از پرداخت به حساب کاربری قسمت دانلود ها مراجعه کنید)
خلاصه رمان یغمای بهار
دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه…
قسمتی از رمان
امروز پنجمین خرابکاریه، مراسم چهلم خراب شه دودمان همه رو به باد میدم.
صدای فریادش آن قدر گویا و رسا بود که صدا از هیچ کس در نمی آمد.
معمولا از زمانی که برگشته بود، صدایش به گوش کسی نمی رسید و ذات کم
حرفش با خارج رفتن هم عوض نشده بود.
سر همه پایین بود و کسی آتش گرفتن خرمن گندم را گردن نمی گرفت.
دندان قروچه ای کرد و نفرتش از این ملک و خان بودن را سر آن ها خالی کرد:
_وای به روز کسی که بدونم تموم این خرمن سوزوندنا، زیر سر اونه.
پوستشو میکنم توش پر کاه میکنم بشه مترسک باغ و مزرعه…
نگاهش روی تک تک رعیت چرخید و بی حرف به طرف سر سرای خانه رفت.
در آشپرخانه صدای دیگ های مس و چدن هوا بود و هر کس مشغول کاری بود..
چهلم هدایت خان بود و کل خاندان بزرگ دعوت بودند..
آوای رمان | آوای رمان برترین مرجع دانلود محبوب ترین و پرطرفدار ترین کتاب و رمان های ایرانی و جهانی

نقد و بررسی وجود ندارد.