نقد و بررسی
خلاصه:
این رمان در مورد دختری به اسم هیفا که طراح لباسه و به یه سری دلایل از خانواده اش جدا شده و با دوتا از دوستاش زندگی میکنه و با همدیگه مزون لباس زدن. هیفا بخاطر اینکه به زور شوهرش ندن به همه گفته که مشکل داره تا اینکه سر و کله ی هاکان، تاجر معروف ترکی پیدا میشه و…
بخشی از اثر:
یک روز تمام بخاطر ماندن زیرباران در رخت خواب بودم… قیچی را ارام روی برش حرکت دادم
– سالن رو دیدی؟
صدای ذوق زده ی حوریه بود. عادت کرده بودم هروقت چیزی ذهنم را مشغول می کرد یکی از طرح ها را روی پارچه پیاده کنم.
– اره.
-خب؟
به مهسا نگاه کردم کلافه بود با ریشه های شال نارنجی اش بازی می کرد.










0دیدگاه