نقد و بررسی
خلاصه اثر:
نگار با مادرش تنها زندگی میکنند به دلیل ازدواج خواهر و برادرش، مادر او از ترس تنهایی نمیگذارد نگار ازدواج کند و به تمام خواستگارهای او جواب منفی میدهد اما نگار خود دلباختهی علیرضا دوست برادرش است که او بی خبر از این دلدادگی در شرف ازدواج است اما نگار تصمیمی میگیرد که آینده خود را تباه میکند…
بخشی از اثر:
سوار ماشین که شدم بوی علیرضا به مشامم رسید و مثل مایهی گیج کننده عمل میکرد و قلبمو چنگ می انداخت نمیفهمیدم ولی صورتم خیس از اشک های داغم بود سرمو روی فرمون گذاشتم و های های گریه کردم… علیرضا تموم شد. کاش میشد باهاش فرار کرد کاش سمانه رو پس میزد و می اومد دنبال من. كاش الآن واقعا من جای سمانه بودم و به من بر میگشت… هزار و یک خیال بافتم و حسرت خوردم و اشک ریختم و اشک ریختم و ریختم… ناله کردم دیگه به وقتی شد که زار میزدم…










0دیدگاه