نقد و بررسی
خلاصه رمان بهار رسوایی
ببین… قصه بهار رسوایی از اون داستانهایییه که هم قشنگ اعصاب آدمو خرد میکنه، هم دلشو میکشه وسط ماجرا.
عمران رو داریم؛ یه بوکسور کلهشق. از اونایی که وقتی چیزی توی سرش فرو میره، دیگه هیچجوری نمیشه منصرفش کرد. پر از خشونت و لجبازی. کل زندگیش یه چیزه: انتقام.
و خب… بدترین راه رو انتخاب میکنه. برای زمین زدن بهزاد، دست میذاره روی عزیزترین آدم زندگیش: خواهرش، بهار.
بهار دختریه که بیخبر وسط این جنگ مردونه گیر میکنه. یه دختر ساده، که شاید تنها گناهش این بوده که نشونِ پسر عموی خودش بوده… اما یه لحظه بیرحمیِ عمران، همهچیزو عوض میکنه.
اینجاست که همهچی گره میخوره. چون عمران با اون دستدرازی و بیحرمتی، کاری میکنه که مجبور بشه با بهار ازدواج کنه. و باور کن… این اجبار نه تنها آتیش کینهشو خاموش نمیکنه، بلکه شعلههاشو هزار برابر میکنه.
پس حالا، قصهشون میشه یه میدان نبرد دیگه. نه فقط بین دو مرد… بلکه بین عشق، انتقام، غیرت، و دلی که شاید جایی وسط این همه دود و آتیش هنوز امیدی برای زندگی داره.











0دیدگاه